هبوط در کویر

تو قلب بیگانه را می شناسی زیرا در سرزمین وجود بیگانه بوده ای!

هبوط در کویر

تو قلب بیگانه را می شناسی زیرا در سرزمین وجود بیگانه بوده ای!

13بدر!(قسمت اول)

شب چهارشنبه سوری که خوابم برد.

لحظه سال تحویل هم که متوجه نشدم.

وقتی که اومدی عید دیدنی هم که تو صف بلیط سینما (اخراجی های 2) تشریف داشتم، که بلیط هم بهم نرسید.

شنبه سبزیم که انگار همون روز اول بود که سبزه ای هم ندیدیم.

موقع برگشتن از مسیرعشق هم که تو گل تپیدیم!

روز یازدهم هم که با پدرگرامی دست به یقه شدیم!( آره می دونم قباحت داره!)

13بدرا عشقه!!!

هرچند شک دارم یه 13بدر عادی و بیدقدقه باشه.

هر سال همین 13 روز اولش به چشم میاد و براش برنامه داریم، بعدش دیگه اصلا متوجه نمی شیم چطور می شه که 352 روز بعدی سپری می شه و تاسف بارتر اینکه یه موقعی می رسه که برمی گردیم یه نگاه به پشت سرمون می ندازیم می بینیم اگه این 70،80 سالی (در خوش بینانه ترین حالت!) که از عمرمون گذشته را بدیم وزنش کنن چیزی ازش در نمی آد، درحالی که احساس می کنیم خیلی خسته ایم و ظاهرمون هم گواهی می ده به این خستگی.....

....؟

می گم! توی کفه دیگه ترازو چه وزنه ای می گذارن که در مقابلش یه عمر خون دل خوردن سبکی می کنه!؟؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد